- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
سرود ولادت امام مجتبی علیهالسلام
هر چی نفس تو سینمه ، نذر چشای حبیبه آقای مهربون من، داد رسِ هرچه غریـبه از دو دستِ کریم او، سخاوت دائم می باره حاتم طایی به والله ، پیش مـولا کـم میاره روی دست فاطمه هرکسی صورتش رو دیده اینقدر قشنگ بوده که دیگه مثلش و ندیده خدا خورشید آفریده یا حسن عزیز زهرا ، پسر ارشد مولا (۲) ************************** نور می باره از آسمان، شهر مدینه روشنه از قــدمِ دلبــر من، کـویــر سیـنـه روشـنـه غرق شادی و طراوت، دامن دشت و دمن شد اهل عالم اهل عالم ، شب میــلاد حسن شد بـده مـژده رسیـده اونکـه پـنـاه عـالـمـیـنــه به نبی به مرتضی به فاطمه نور دو عینه امامِ امام حسینه یا حسن عزیز زهرا ، پسر ارشد مولا (۲)
: امتیاز
|
سرود ولادت امام مجتبی علیهالسلام
آمده فصل طراوت ، مــوسم شـادی دلـهـا نیمۀ مــاه خــدا و، میـلاد یــوسـف زهـرا مبارکه ، خنده روی صورت زیبای مولا مبارکه، شادی و شور و سرور قلب زهرا مبارکه ، جشن میــلاد کــریــم آل طاهـا ماگدایـان امام حســن هــستــیــم سائــل نــانِ امام حسن هستــیــم دین و ایمانم ، حسن حسن جانم؛ دین و ایمانم ، حسن حسن جانم *************************************** عیان به گلشن عصمت، جلوۀ حیّ جـلی بود مصحف رحمت و رأفت،به روی دست علی بود نیمۀ ماه، حاجت دلهای مشتاقان روا شد به سائلا، موقع لطف و عنایات خــدا شد آی عاشقا، جشن میــلاد امام مجـتبی شد مبتــلایان ِ امام حســن هستــیــم ما گــدایــان امــام حســن هستیم دین و ایمانم ، حسن حسن جانم؛ دین و ایمانم ، حسن حسن جانم *************************************** امام حسن میدانی که، حاجـت دلها همینه بده به عاشقا امشب، یه کــربـلا یه مـدینه یا سیدی، ای قــرار این دل پــابست ماها عشق شما، همۀ سرمایه، بود و هست ماها انشالله که،حرمت میشه به پا با دست ماها بی نــوایــان امام حســن هستــیـم ما گــدایــان امــام حســن هستیم دین و ایمانم ، حسن حسن جانم؛ دین و ایمانم ، حسن حسن جانم
: امتیاز
|
سرود ولادت امام مجتبی علیهالسلام
پخش سبک (به سبك السلام ای خاتم پیغمبران) تو کریم اهل بیتی، نور چـشم مصطـفایی تو عزیز جان زهرا، پور حیدر مجتـبایی تو سبــط احــمـدی، تـو نــور ســرمــدی در این مــاه خــدا، حســن خــوش آمدی حسن جانم حسن؛ حسن جانم حسن ********************** ای گــل سبز ولایت، یا حسن جانم فدایت سائل کوی تو هستم جان زهرا کن عنایت عــزیــز مصطفـی ، به عــالــم مــقــتــدا ز لطف و مرحمت، نظــر کن ســوی ما حسن جانم حسن؛ حسن جانم حسن ********************** تو گــل باغ ولائی، حجت و نــور خـدائی زینت دوش پیمبر، مظهر لطف و صفائی تو جــان حــیــدری، گــل پــیــغــمــبــری عــزیــز فــاطــمـه ، به عــالــم ســروری حسن جانم حسن؛ حسن جانم حسن ********************** رهنمای خلق عــالم، عـاشقانت را معینی ای امام مهـربانم، تو شفیــع الـمـذنـبـیـنی ز پــا افــــتــاده ام ، بــه تـــو دل داده ام عنــایت کن شهــا ، که مـن درمــانـده ام حسن جانم حسن؛ حسن جانم حسن ********************** تو همه لطف و صفایی، معدن جود و سخایی پسر ارشد زهــرا، نــور چشم مرتضایی همــیشه دست ما ، بــه دامــانت حـســن همیشه چشــم ما، به احــســانـت حـســن حسن جانم حسن؛ حسن جانم حسن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای عشــق ببین حــال پریشــانی ما را ای شــوق نشان آتش حیــرانــی ما را ما مــرد شــرابیــم اگــر هست بیــارید دیــدنــد همه قــبـلــۀ دنیــا شــدنــش را ذوق عــلــی و گــرم تماشــا شدنش را تنهــا نه پــدر عــاشق خندیــدن او بود انـگــار شب قــدر مقــدر شــده امشب انگــار نبــی بــاز پیــمبــر شده امشب یک جلوه ز تصویــر خــداوند رسیـده بگذار که یعقــوب گشــایـد نظــرش را تا با تو فــرامــوش نمایــد پـســرش را لبخند بزن گردش این روز و شب از توست یک چشم بگردان و زمین زیر و زبر کن یک روضه بخوان وهمه را خون به جگرکن چشمان تو محراب سحرهای حسین اند وای از جلوات جـبـروتی که تو داری از شدت نــور ملـکـوتــی که تو داری پیش تو ذلیــلم به ضریحــی که نداری دور و برتان این همه بیمار اگر هست یا این همه در شهر بده کار اگر هست دیدنــد کــرم روی کــرم می دهـی آقـا چشم تو سخن از غم و از سر به من گفت از شمع شدن شعله شدن آب شدن گفت هرچند خدا خواست کــرم داشته باشی سـوزانـد اگـر غـصـۀ تو بال و پـرم را سوزاند غـم زیــنــب تو هم جـگــرم را سوگند در سینه غــم خـواهر تو هست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
نــذری کـنـید تا که دمــی با خــدا شویم ازاین قفس که ساخته شیطان رها شویم بــاری که روی دوش گــرفتیم از گنــاه روی زمین گــذاشته و با صفــا شــویـم امشب شب در آمدن مــاه فــاطمـه است دیگر بس است باید از این خواب پا شویم تا نیمه های ماه دگر صبر هم بس است راهی بیت حضرت خیــر النــسا شـویم بــایــد هــزار ســال عـبــادت کنــیــم تـا از ســائــلان واقــعــی مجـتـبـی شــویـم آقا عنــایــتــی کن از ایـن تــن در آمــده قدری تو را صدا زده تا بی ریـا شــویم قــدری به ما نگــاه کــن آقــا که تـا ابــد گندم فــروش صحن نگــاه شما شــویــم امـشـب به یمــن آمــدنت دست مــا بــده آن بــاده ای که بر کــرمت مبتــلا شویم حُسنت مرا مـقــیــم ســرِ دار می کــنــد امشب عــلــی ز لعـل تو افطار می کند وقتـی تو را ز عــرش فــراتــر گذاشتند یعــنی به روی دست پیــمـبـر گــذاشتـند در راه تو تــمام خــلایــق نـشـسـتـه انـد دل بــرده ای که نام تو دلبــر گــذاشتـند ماهــی نبود تا که در این مــاه گــل کند این جــا تو را به دامن مــادر گــذاشتند خورشید را به امر خــدا مثل هــدیه ای یک گــوشه پیش هدیه حیــدر گــذاشتند تا این که حــاجت دل عــالــم روا شـود هفت آسمان به پــای شما ســر گـذاشتند امشب بــرای شادی زهــرا و مرتـضی تاجی به روی فرق تو از زر گــذاشـتند این افــتـخــار ماست که با مقــدم شــمـا ما را در آستــان تو نــوکــر گــذاشـتـنـد با بودن تو فاطمه حس کرد مــادر است یعنی که اولین پســر چـیـز دیگــر است با مقــدم تو دیــن خــدا زنــده می شــود مــاه خــدا کنــار شمــا زنــده می شــود عیــسی به نــاز مقــدم تو نــاز می کنـد موسی که هیچ با تو عصا زنده می شود ماه مبارک است در این نیـمه های شب با مقــدم تو حــال دعــا زنــده می شـود امشب که فــاطمه به تو لبخــند می زنـد شهر مـدینه غــرق صفــا زنده می شود آقا خوش آمدی که در این لحظه های خوش سلــول هــای مُــرده ما زنــده می شود امشب تو آمـدی و نبــی گفت با عــلــی یک ضلع از حدیث کسا زنــده می شود وقتی شروع نهضت اربــاب با شماست با تو حسین و کرب و بلا زنده می شود چشمان تو به چــشـم علی تا که وا شده از آن به بعــد نام شــما مجــتــبی شــده شــوری میان سیـنه من پا گــرفته است عشقی میان قلب و دلــم جا گـرفته است مثل علی است با نمک است و خدایی است قنداقه ای که حضرت زهرا گرفته است گــویــا دوبــاره مــوقــع افــطــار آمــده با بــوسه ای که از لبش آقـا گرفته است او که کریم خانــۀ زهــرا و حیـدر است رونق ز کار و بار مسیحــا گـرفته است از ســوی جـنت آمده یا از ســوی خــدا دسته گـلی که حضرت مـولا گـرفته است معـمــار گــاهــواره او دست جبــرئیــل یعنی که کار عشق چه بالا گرفته است! یــوسف رسیده است به پــابوســی حسن مجنون شده است و دامن لیلا گرفته است با نـور خود دل از همه دل ها ربوده است این ارث را ز امّ ابیهــا گــرفــتــه است ای بــرکت هـمیــشه افطــار مــا حســن خــوش آمــدی به خانـه صدیقه یا حسـن از بس که مثل حضرت زهرا منور است مست اند اهل خانه به قدری معطر است گـفـتــه نبـی عـقـیـقـه کند زودتــر علــی آن قدر روی دلبر نــوزاد محـشــر است کی گفته است این که حسن مرد جنگ نیست؟ نیزه به دست حضرت فتاح خیــبر است گـفـتـنـد نیـست آشنــا با فــنــون جـنــگ جنگ جمل رسید همه دیدند حیـدر است با ضربه اش چـو نـاقـۀ فـتـنـه نموده پی دیــدنــد مستحــق صــد الله اکـبــر اسـت وقت نمــاز کـنــده شــود از دل زمـیــن بی خود نبوده است که او مست کوثر است در حلو و در عبادت و در سجده های شب هم مثل مرتضی ست، هم چون پیمبر است این را بدان کسی که به تن فخر می کند محشر خدا به خُلـق حسن فخــر می کند مظلــوم تــر ز حــیــدر کــرار یا حـسن ای نیمه شب به دوش شــما بار یا حسن ای صــاحب تمــام مکــاتب، امــیــد دل استــاد درس رزم عــلــمــدار یــا حسـن ای قبــله گــاه خلــقِ دو عــالــم بقیــع تو ای از دل شکــستــه خبــردار یــا حـسن پــیــری زود رس ز چــه آمد ســراغ تو از غصه هــای کـوچه عــزادار یا حسن ای زیــر بار تهمت و دشنــام بین شهــر ای از تمــام شهــر طلب کــار یا حســن آقا شنـیــده ام که قــدت را شکستــه انــد وقتی که سوخت آن در و دیوار یا حسن آقــا شب ولادت و روضــه حــلال کــن این روضه را زمینه عشق و وصال کن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
آماده شد سـفــره، كــرم، خِیــل گــداها می آیـد امشب واژه واژه رمــز دریــا مـهــمــان ویــژه آمــده بــر ســفــرۀ ما مهمــان نباشد میــزبــان عــرش اعــلا امشب صفا می بارد از دست كریــمی باید بـخــوانــم یاعــلــیُّ یا عــظــیــمی می بارد از دست خــدا بــاران رحمت آرام مــی آیــد صــدای پــای حــیــرت دنیــا نــدیــده جـلــوه ای با این ابـهّــت خــورشیــد آورده ست دامان رســالـت امشب خــدا آقای دیگــر آفــریــده ست یعنی كه حیدر بهر حیـدر آفــریده ست امشب می و میخانه و پیمانه جور است امشب شراب عاشقان یك كاسه نور است امشب زمین و آسمان غرق سرور است چون كاروان یار در حال عبــور است امشب دوباره حضرت موسی به نیل است سر دستــۀ مستان امشب جبــرئیل است پر شورتر از موج دریاهاست این عشق آرام تر از صحنۀ صحراست این عشق در امتــداد ذكر یا زهــراست این عشق بین تمــام عشــق ها آقــاست این عشـق این عشق، عشق مجتبی ماه زمین است آیـیـنــۀ عشــق امیــرالمــومـنـیــن است ای مــنـــتــهــای آرزوی دردمــــنــدان تنهــا كــریــم دست هــای مـستـمـنـدان روشن ترین مهـتــاب قلب تــار دوران باران ترین خورشید، ای هم پای باران بوی خوش هم صحبتی را از تو جویم وقتش رسیده با تو حــرفــم را بگــویم آیـیـنــه دار وجــه خـتــم المــرسَلیــنی ماه سمــاواتیّ و خــورشـیــد زمـیــنـی خیـر الاَنــامی تو، مُـعــزُّ المُـومنـیــنی مجنون تــرین لیــلای رَبُّ العــالمیــنی در صحنه های عشق تنها تك سـواری تو مثل مــادر، مثــل بــابــا؛ تـا نــداری تا آمدی شــام عــلــی رنـگ سحــر شد آغوش حیدر سجـده گــاه صد قمــر شد تا عكس تو در قاب چشمش جلوه گر شد زهرا دگر مـادر شد و حیــدر پــدر شد در بیستــون عشــق تا تـكــثـیر گشتــی با جمع زهــرا و عــلــی تعبیــر گشتی بر روی دستــان پیمبـر جــان گــرفتی چون ابر بودی، رخصت باران گرفتی ﺷــﺄن نــزول ســورۀ انســان گــرفـتـی تو زندگی از لــؤلـؤ و مرجــان گرفتی تو اولیـن ایـجــاد یك وصــل مــطــهّــر اَلحــق كه مــروارید زهـراییّ و حیــدر نــاز نگــاه مهــربـان تو چه زیـبــاست جغرافیای چشم هایت رو به دریــاست مهتــاب از آیـیـنــۀ روی تو پــیــداست لالایــی خــواب تــو بـا امّ ابـیـهــاسـت ماهی، چه والایی، چه زیبایی حسن جان یوسف ترین فرزند زهرایی حسن جان من بـا گــدایــیّ تو آقــا خــو گــرفــتــم بی آبــرو بودم كه رنــگ و بو گــرفتم با غصــه هــایم در بغــل زانــو گرفتم از شــرم چشـمان تو از تو رو گــرفتم با این كه بـد بودم مرا كــردی غلامت آقــای بی مــانــنــد، قــربــان مــرامت تنهاترین ســردار غــربت، من فــدایت فخــرم به عالــم این بُـوَد هستم گــدایت شــاهم زمــانــی كه شوم خــاك عبـایت ای كاش می بودم وَ می مُردم به پـایت هر آن چه دارم از تو دارم، كم نــدارم وقتی (اسیرت) می شوم، ماتـم نــدارم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ماه من از پرده بیرون شو ببین ماه خدا را ماه عفو و ماه رحمت ماه تسبیح و دعـا را ماه توبه ماه بخشـایش مه صدق و صفا را ماه میــلاد حسن مــرآت حسن کبــریــا را نیمه ماه خـدا ماه عــلــی را جلــوه گر بین قرص خورشید محمد را در آغوش سحر بین غنچه ای از گلبن قرآن و عترت وا شد امشب اشک شوق مصطفی در خنده اش پیدا شد امشب روشن از دیدار رویش دیده زهرا شد امشب فـاش گویم پور بوطالب علی بابا شد امشب گشته بلبل جبرئیل و خانه وحی است گلشن ای محمد ای علی ای فاطمه چشم تو روشن بزم شادی هم زمین هم چرخ گردون آمد امشب روزه داران را بهین عیدی همایون آمد امشب میهمانان خــدا را بخت میمــون آمد امشب ماه روی میزبان از پرده بیرون آمد امشب دل نماز آورده بر محــراب ابروی خــم او روزه سی روزه می گیرد بخــیر مقــدم او آفتاب حسن حق تــابنده هنگــام سحــر شد نیمــه مـاه خــدا مــاه محمد جلــوه گــر شد مرتضی را چشم دل روشن برخسار پسر شد هم بشر هم بوالبشر را این پسر نیکو پدر شد ظاهر از بین ولایت مظهر داور شد امشب البشاره البــشاره فــاطمه مــادر شد امشب خیز و در آئینه جان عکس روی یار بنگر جــلوه گر در خــانه دل جلــوه دلدار بنگر وجـه وجــه الله بین؛ مهــر رخ دادار بنگــر در تــلاقــی دو دریــا لؤلؤ شهــوار بنگــر گوش شو تا بشنوی تبریک حی ذوالمنن را چشم شو تا بنگری روی دل آرای حسن را تا درخشان شد رخ رخشان تر از ماه تمامش گشت پروانه صفت در گرد رخ ماه صیامش چون سراپا حسن دید آن طفل را جد کرامش بوسه زد بر روی زیبا و حسن بگذاشت نامش در مه مهمانی حق گــشت مـاهی اشکــارا روشنی بخشیــد چشــم میهمــانان خــدا را ای تولایت صفا بخش و شفا بخش دل من وی به مهرت دست حق آمیخته آب و گل من از نمکدان عطایت شــورها در محفـل من نیست غیر از مهر تو در مزرع دل حاصل من تا مگر روزی شوم از خیــل زوار بقیعت یا شبی صورت نهم بر خاک دیوار بقیعت کاش می بودم نسیم و می گذشتم از کنارت کاش می بودم غبار و می نشستم بر مزارت کاش بودم اشک و میگشتم ز هرچشمی نثارت کاش بودم شمع بزم عاشق شب زنده دارت مرغ جان از لانۀ جسمم همی گیرد سراغت روشنی گیرد دلم از قبربی شمع وچراغت آنکه در ماه خــدا شد ماه بی همتا توئی تو آنکه بر دوش رسـول الله دارد جا توئی تو آنکه بخشیده است جان بر پیکر تقوا توئی تو آنکه بر بوده دل ازصاحب دلان یکجا توئی تو آنکه سر بسپرده بر آئین فـرمانت منـم من وآنکه بین دوستان گشته ثنا خوانت منم من ای شکست خصم دین در شیوۀ صلح تو پیدا دوست ازصبرت به حیرت، دشمن از صلح تو رسوا صبر کردی تا شود برنامۀ اســلام اجـراء صلح کردی تا قیــام کــربــلا گردید بر پا صلح و صبرت بود دام دیگری بر خصم غافل ورنه هرگز آشتی با هم ندارد حق و باطل توهمان مردی که در جنگ جمل شمشیر بستی چون علی درحین چالاکی به صدر زین نشستی قلب لشکر را دریدی پشت دشمن را شکستی رشتۀ جا ن یلان را بی امان از هم گسستی مر مرا باور نیاید دست روی هم گــذاری خواستی با پا گلوی کفر را در هم فـشاری تو ولی حقی و حق خوانده بر هستی امامت ثبت شد پیروزی اسلام در صلح و قیـامت وحی مُنــزل هست مانند کــلام الله پیـامت می نباید بُرد جز با عزّت و تمجــید نامت "میثم" این الهــام را از آیۀ قــرآن گــرفـته با تولای تو در دل پــرتــو ایــمان گــرفته
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
رها کــردم از سـیـنــه ام آه را صدا کــردم آن یار دلخــواه را مـیــان بـســاط دل خــسـتــه ام فــقــط دارم ایـن آه کــوتــاه را به دادم بــرس ای امــیــد دلـــم نــشــانــم بــده جـــاده و راه را من این راه ها را بلــد نـیـسـتـم هدایت کن این عبد گــمـراه را بـرای اجــابت خــدا داده است به من وعــده نــیــمــه مــاه را خــدا گـفـتــه در نیــمه مـاه من بــیــا تــا درِ بــارگــاه حــســن بیا در مــدینــه صفــا را بـبـیـن در خانــه مــرتضــی را بـبـیـن در آغوش پر مهر خیـر النــسا تجــلــی نــور خــدا را بــبـیـن دراین کوچۀ عشق چشمی گشا غــریبه ببیــن آشنــا را بـبـیــن دراین کوچه تقوا ملاک است وبس پس ادغـام شـاه و گــدا را ببین به عشق نگاهی به روی حسن بیــا و صف انــبــیــا را ببیــن همه بر در مجــتــبـی رو زدند بزرگان در این خانه زانو زدند به لبـخـنـد تو می دمــد آفتــاب بتاب از مدینه به عــالــم بتـاب مدینه پر است از حسود و بخیل مبـادا که برداری از رخ نقاب صــدایت قــرار دل فــاطــمــه نگــاهت صفای دل بــوتــراب دعــا کن برایم عــزیــز علــی دعا بر زمین خورده دارد ثواب دعــا کـن امــام زمــانــم مــرا برای سپــاهـش کنــد انتـخــاب بـرای ظهــورش امــام زمــان به روی دعای تو کرده حساب تو را هر زمانی صدا کرده ام جواب مــرا داده ای با شتــاب به روز قــیــامت مـحــبــان تو ندارند با تو کــمی اضطــراب خــدا گــر ســوالی از آنها کنـد خودت میدهی جای آنها جواب در آن روز چشم من و یاری ات فــدای تـو و آن هــواداری ات دلــم پــر زده روی بــام حسـن به من خورده بویی ز جام حسن سلامی به او دادم و مــانــده ام به عشق جــواب ســلام حســن پیمبر علــی فــاطــمــه گفته اند به ما واجب است احترام حسن از آن دم که از مادرش شیر خورد پر از حلــم گـردیده کــام حسن مــیــان اســامــی اهــل کــــرم فــقـط می شنــاسیم نــام حســن من و یک نگــاه کــریمـانه ات پنــاهــم بــده گــوشه خــانه ات تو هستــی امـیــد گـنهکــارهــا تویــی راه حــل گــرفتــار هــا تویی محــرم رازهــای عــلــی علـی با تو می گفت اســرارها تو هستی صفای سحــرهای ما تویی طــعــم هنــگــام افطارها به جز خوبی از تو ندیدند هیچ تو را گــر چـه دادنــد آزارهــا به یاد غــریبی تو روز و شب به خود گـفته ام جمله ای بارها "اگر در غــم مجتبی بی غـمی نشایــد که نــامت نهند آدمــی" به هر جا که نامت علم می شود حسیـنـیـه ای محتــرم می شود کسی که نرفته است راه تو را دو پــایش قیامت قلــم می شود به راه خــدا گر تویی دستگیــر وصال خـدا یک قــدم می شود من از قبر تو کرده ام این سوال مگر کعبه هم بی حرم می شود به ماها رسیده است احسـان تو حسن جان محبت سرم می شود من از کودکی نه، که روز ازل ز دست کریم تو خوردم عـسل علــی داشت دائم هــوای تو را نبی خوانده صد جا ثنای تو را به دست تو گلبوسه داده حسین و عبــاس بوسیــده پــای تو را اگـر تو نبــودی کــنـار عــلــی کسی پر نمی کرد جــای تو را خودت دعــوتــم کرده ای آمدم که امشب بگیـرم عبــای تو را ولی من کجــا و نگــاه کــریم؟ لیــاقت نــدارم عــطــای تو را همین بس مرا ای شه خونجگر معطل نکـردی مـرا پــشـت در
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
نوکــر حلقه به گوشیــم و اسیــر حسنـیـم گــره کــور نــداریــم فــقــیــر حـسـنـیــم نسل در نســل همه خاک مسیــر حسنـیم کشته و مُــردۀ فرزند صغـیــر حـسـنـیـم پیرو راه حسیـنـیـم و پــریشــان حــسـن همه گویند به ما بی سر و سـامان حسن در دل مــادرمــان فــاطمه جــایی داریم منــصب نــوکــری شــاه وفــایی داریــم از عنایات حسن نــان و نــوایـی داریــم خــودمــانیــم چه روزی و بهــایی داریم روی هر شاپرکی را به خــدا کم کــردیم رمضان تا رمضان دور حسن می گردیم حــال دادنــد به ما بــاز چــه بی انــدازه تازه شد ماه خــدا حــال و هــوایش تـازه رمضــان از قــدمش گشت پــر از آوازه شده استــان کــرم صــاحب یک دروازه بازهم خیــره کــننده شـده این شــادی دل آمــده روز شــریـف حــســن آبــادی دل دست و دل بازترین مرد در این دنیا اوست اولیــن معـجــزه فــاطـمه و مــولا اوست دل پر از شوق گدایی است اگر آقـا اوست بــانــی تـا ابــد خــیــریــه زهــرا اوسـت همۀ فـخــر حسیـن است عــلــمـداری او الگــوی حـضــرت عـبــاس وفــاداری او ارث پیغمبــریـش دلبــری و آقــایی است مثل بابا دل او قیــمتی و زهــرایـی است قمـر فـاطمه و یــوسف هر لیــلایی است عاشقش هر که نشد عاقبتش رسوایی است دلبـران روی زمین هر چه بگـردند زیاد تا حسن هست نبایــد به کــسی دل را داد اوج آنجاست که کــوبـیده شده پــرچــم او بـاغ رضوان خــدا گوشه ای از عــالم او هــر کــسی مرد خــدا هست شــده آدم او هر دل بی ســر و پـایی نشود مـحــرم او عــاشق معــرفتش فــاطمه و شــاه حنـین دست بر دامن او زینب و عباس و حسین کیست مــانند حسن مــومن و تسلیم خــدا در دلش مثل علی نیست به جــز بیم خدا ثــروتش مثل خــدیـجــه شده تقدیــم خــدا کــافــی دشمن او ســوره تـحــریــم خــدا صلح او کنــده ز جا پــرچــم شیطانی را حیدری گشت ز غــوغای سکــوتش دنیا هیچ مردی به جهان مثل حسن تنها نیست دیده ای نیست که از بی کسی اش دریا نیست شب عید است ولی دور و برش غوغا نیست حال پیغمبر و زهرا و علی طوفانی ست علت غربتش این است که سرباز علی است پهلوان جمل و یار ســرافــراز علی است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
امشب که شب اوج مناجات دل ماست این مسجد و محراب خرابات دل ماست با یار؛ شب وصل و ملاقات دل ماست بر مقــدم دلــدار مبــاهـات دل مــاست حیف است که دور از رخ جانانه بمیرم مگــذار که پشت در میخــانه بـمـیــرم امشب که در میکدۀ عشق تو باز است دست همه عشّاق بسوی تو دراز است یا رب سببی ساز شب ماه حجاز است با حضرت معشوق شب راز و نیاز است وقت است که بر مقدم جــانـانه بمیرم مگــذار که پشت در میـخــانـه بمیرم یکــروزه شده دلبــر ما عیــد بگــیرید از معـرفـتـش هــدیــۀ جــاوید بگیـرید از دست حسین بــادۀ تــوحیــد بگیرید وز مــادر او بـرگــۀ تــائـیـد بگیــریـد اینجاست که واجب شده رندانه بمیرم مـگـذار که پشت در مـیـخـانـه بمیرم با مــاه خــدا زمــزمــۀ یــار بگیــریم از کام حسن تا سحــر افطــار بگیریم هـنگـام سحـر رخصت دیـدار بگیریم آن روز که ما روزه علی وار بگیریم مجنــون شده و با دل دیــوانه بـمیــرم مـگـذار که پشت در میـخــانـه بمـیـرم ما طاقت یک جــلــوۀ دلــدار نــداریـم حـیف است که ما دیــدۀ دیــدار نداریم ظــرفیّت هم صحـبـتــی یــار نــداریـم با این همه با غیــر حسن کار نــداریم ای کاش که در عشق کــریمانه بمیرم مگــذار که پشت در میخــانه بـمیــرم بد مستــی ما را مکــن ابــراز نگــارا بــا مستــی مستــان بنــما بــاز مــدارا تقصیر لب لعــل نگــار است خــدا را خجلت زده کن مثل همیشه تو گـدا را مـوسی صفت از جلــوۀ پیمانــه بمیرم مگــذار که پشت در میــخــانه بمیــرم ای خوش سحری را که سر دار بمیرم منصــورم و چون میثــم تمّــار بمیـرم در حــال ثنــا خــوانی دلــدار بمــیـرم سخت است که بیمار و گنهکار بمیرم هر چند که یک گوشه غریبانه بمیـرم مگــذار که پشت در میــخــانـه بمیرم آن بـنــدۀ زشتــم که خــریــدار نــدارم بــرده نـفــروشــیــد که بــازار نــدارم از خــدمت ارباب کــرم عــار نــدارم در کوله به جز توشه ای از خار ندارم خوب است که در کنج همین خانه بمیرم مگــذار که پشت در میخــانه بـمیــرم بد تر ز من ای خــالق بخشنـده نداری همچون من خود باخته شرمنده نداری در دهر چو من بـنـدۀ بـازنـده نـداری در خلقت خود بد تر از این بنده نداری بیمــارم و در پــای طـبـیـبـانـه بمیـرم مگــذار که پشت در میــخــانه بمیـرم عمریست که جان درغم جانانه بسوزد دل در غــم یک دختــر دردانه بسوزد آن شمع که در گوشۀ ویــرانه بسـوزد از غـربت او عـمّه غـریـبـانـه بسـوزد با دختر سلطان به عــزا خانه بـمیـرم مگــذار که پشت در میخــانه بـمیـرم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
گل با هزار نــاز قــدم بر چمـن گذاشت بلبــل بنــای مستــی در انجمن گــذاشت جبرییل ، شــاد آمد و در دامـن رســول قنداقـه ای لطیف تر از نستــرن گذاشت برداشت ذرۀ کــمــی از ســرخــی لبـش آن را به روی سنگ عقیق یـمن گذاشت تنها از اوست عطر دل انگیـز چون اثر روی گلاب قمصر و مشک ختن گذاشت تفسیــر آیــه آیۀ کــوثــر سه حــرف شد نام عزیز فاطمه اش را "حسن" گذاشت پروردگار نــاز حسن را خــریــد و بعد دلهای شیعه را گــرو پنــج تن گــذاشت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
رمضان بهشت خدا شده ز گل جمال تو یا حسن مه نیمه اختر کوچک و مه نو هـلال تو یا حسن یَم علم وحکمت و معرفت نمی از کمال تو یا حسن دل دشمنان تو را بَرد نبوی خصــال تو یا حسـن صفحات ومتن کتاب حق رخ و خطّ و خال تو یا حسن به خدا رسیــده ز بندگی طیــران بال تو یا حسن تو چراغ بزم وصال حق تو بهار خلد مخــلّــدی تو خدای حسن و ملاحتی تو یگانه عبد مـؤیّـدی تو به جسم، جان کتاب حق؛تو به روح، روح مجرّدی تو کمال کــلّ کمال ها تو جمــال خالق سـرمدی توعلی تو فاطمه تو حسن تو حسین یا که محمّدی که عیان جلالت پنج تن بُوَد از جلال تو یا حسن تو محیط عــالم حـکـمـتی تو مه سپهــر امــامتی تو زمامدار مشـیّـتـی تو امام صبــر و شهــامتی تو مه سپهر ولایــتی تو تمام جــود و کــرامتــی تو خدای را رخ و جلوه ای تو رسول را قد و قامتی تو پنــاه خلق دو عــالمی تو شفیــع روز قیـامتی نه عجب که عفو بکند خدا، همه را به خال تو یا حسن نه عجب که فخر بکند خدا، به مَلَک ز شوق عبادتت نه عجب که غنچه به صبحدم، شکفد به عرض ارادتت همه انبیا شده معترف به جلال و مجد و سیادتت زطلوع صبح خجسته تر، شب جانفزای ولادتت من و لطف وجود و عطای تو،که کَرَم بودهمه عادتت به عطا و حلم و کرم کسی، نَبوُدَ مثال تو یا حسن به تمام دین خــدا قسم، که تــمام دین خــدا تویی به بهشت و ارض و سما قسم،که بهشت و ارض و سما تویی به مقام و سعی وصفا قسم، که مقام وسعی و صفا تویی به قیام و صبر و رضا قسم،که قیام وصبرو رضا تویی به دعا و روح دعا قسم که دعا و روح دعا تویی شده اقـتدار ستمگــران، همه پایمــال تو یا حسن ولی خــدا ثــمــر نبی، گهـر عــلـی دُرّ فــاطــمه نگهت مسیح و مسیح جان، نفست شفای دل همه دهن تو چشمۀ معــرفت، سخن تو آیت محکــمه همه را به عشق تو های و هوی،همه را به ذکر تو زمزمه به محبّت تو مــرا بود، ز شرار نــار چه واهمه که بهشت لطف خدا شده، دلم از خصال تو یا حسن تو سجود من؛تو رکوع من، تو سلام من تو نماز من تومطاف من؛تو طواف من، توعراق من؛تو حجاز من تو شرار سوز و گداز من، تو بهار گلبن راز من توسرورمن؛تونوای من؛چه به سوزمن؛چه به سازمن نبود قــســم به ولایتت، به گــل بهشت نیــاز من اگرم به دست، جوانه ای رسد از نهال تو یا حسن هله ای تکـلّم قدسیان، شب و روز نُقــل روایتت صفحات مصحف جان پر از، سُوَر لطیف حکایتت به محـبّـتـت به مــودّتت، به کـرامتت به عنایتت که بود نـگــاه تــوسّلــم، به چــراغ راه هــدایتت به خدا قسم خجــلـم ز تو، که به ادّعــای ولایتت به زبان محّب تو بوده ام، به عمل ملال تو یا حسن منم آنکه با همه زشتیم،سر خود به خاک تو سوده ام چو دو چشم خویش گشوده ام، به محبّت تو گشوده ام دل خلق را به فضائل و به منــاقب تو ربـوده ام به علی قسم به نبی قسم، به خدا مُحبّ تو بوده ام به ولای تو به ثنای تو،غزل و قصیده سروده ام ز تو گفته ام ز تو خوانده ام به زبان حال تو یا حسن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
ای وسعت بـهـاری بی انـتـهـای سـبـز مـرد غـریـب شـهـر ولی آشنـای سبـز روح اجابت است به دست تو بسکه داشت بــاغ دعــای هر شب تو ربّـنـای سبـز هر شب مدینه بوی خدا داشت تا سحر از عطر هر تلاوت تو با صدای سبـز سرسبزی بهشت خدا چیست؟ رشته ای از بـالـهــای آبـیــتـان آن عـبــای سبـز از لطف اشکهای سحر غنچه داده است در دامن قـنـوت شبم این دعــای سبـز کی می شود که سایه کند بر مـزار تو یک گنبد طلا ئی و گلدستـه های سبـز آن وقت تا قــیــام قـیــامت به لطـفـتان داریم در بقیع تو یک کــربــلای سبـز یا می شود دلم گل و خشت حــریـم تو یا می شود کبــوتــر تو، یا کــریــم تو تو ســرو قــامتی، تو سـراپــا ملاحتی آقا تو حُـسـن مطـلـقـی و بی نـهـایـتـی خاک زمین که عطر حضور تو را گرفت از یــاد رفت قصـۀ یـوسف به راحـتی یـاد پـیـامـبــر به خــدا زنــده می شـود وقتی که گــرم ذکــر و دعـا و عـبادتی حـتـمــاً برای خواهش دست نـیــازمند دست تـو داشت پاسخ سبــز اجــابـتــی وقتی میان معرکه شمشـیــر می کـشی تنـهــا تویــی که مرد نبرد و رشــادتی با تـیـغ ذوالفقار که در دستهای توست بر پا شده به عرصه ی میدان قـیـامتی بــر دوش سیــدالـشـهــدا بـود رایــتـت عــبــاس بــود آیــنــه دار شـجــاعـتـت خــورشیــد آســمــانی مــاه خــدا حسن هـمـسـایــۀ قــدیــمـی دنیــای ما حسـن پــرواز بـالـهــای خــیــالــی فــهــم مـا کی می رسـد به اوج مـقــام شـما حسن روشن ترین تـجـسـم آیات و سـوره ها یاسین و قدر و کوثری و هل أتی حسن صفین شاهد تو و شــور و حماسه ات شیر دلـیـر بـیــشـۀ شـیــر خــدا حـسـن الله اکــبــر تـو بـلـنـد اسـت وقـت رزم آیـات فــتــح روز نـبــردی تو یا حسن صـلـح شـکـوهـمـنـد تو هرگز نـداشتـه چیزی کم از قیـامت کـرب و بلا حسن صلحت حماسه بود نه سازش که اینچنین شـد سـربـلـنـد پــرچــم اسـلام راستـیـن در خانه تو غیر کرامت مـقـیـم نیست اینجا به غیر دست تو دستی رحیم نیست تو سفره دار هر شب شهـر مدیـنـه ای جز تو کسی که لایق لفظ کـریم نیست از بسکه داشت دست شما روح عاطفه شد باورم که کودکی اینجا یتـیـم نیست جز سر زدن به خانة دلخستگان شهـر کاری برای هر سحرت ای نسیم نیست اینجا که نیست گنبد و گلدسته ای بگو جـایی برای پَـر زدن یا کـریـم نیست؟ داغ ضریح و مرقد خاکیت ای غریب امروزی است غربت عهد قـدیم نیست با این همه غــریبی و دلتنگی ات بگو جایی برای اینکه فدایت شـویم نیست؟ گل داشت بـاغ شـانـۀ تو از سخـاوتـت آقا زبــانــزد هـمـه مـی شـد کـرامـتـت اینگـونه در تـجـلـیِّ خـورشیــد وار تو گــم می شـود ستــارۀ دل در مــدار تو روشن شده است وسعت هفت آسمان عشق از آفــتــاب روشن شــمــع مــزار تــو بوی بهشت، عطر پر و بال جـبـرئـیل می آورد نـسـیــم ســحــر از دیــار تـو دلـهـای مـا زمـیـنـی و نـا قـابـلـنـد پـس یـک آســمــان درود الــهــی نــثــار تو هر شب به یاد قـبـر تو پر می زند دلـم تـا خـلـوت سـحـرگـه آئــیــنــه زار تـو تا که شـبـی بـیــائی و بـالی بــیــاوری ماندیم مات و غـمـزده؛ چشم انتظار تو بـالی که آشـنــای تو بـاشد ابــوتــراب! یا وقف صحن خاکی و پر از غـبار تو بالی که سمت تربت تو وا کنـیم و بعد باشیــم تا هـمـیـشـه فـقط در کــنــار تو با عطر یــاس تربت تو گریه می کنیم آنجا فقط به غربت تو گــریـه می کنیم چـشـمـی که در مصیبتتان تر نمی شود شـایـسـتـۀ شـفـاعـت حــیــدر نمی شـود چشم همیشه ابـریـتان یک دلیـل داشت هر مـاتـمــی که مـاتـم مــادر نمی شود مرهم به زخـمـهای دل پُـر شـراره ات جز خاک چادر و پر معـجـر نمی شود یک عمر خون دل بخورد هم کسی دگر والله از تو پــاره جــگــرتــر نمی شود یک طشت لخته های جگر پاره های دل از اینکه حال و روز تو بهتر نمی شود یک چیز خواستی تو از این قوم پُر فریب گفتند نه .... کــنــار پـیـمـبـر نمی شود گل کرد بر جنازة تو زخــم سـرخ تیر هـرگـز گــلـی شبیه تو پـرپر نمی شود پُـر شد مـدیـنـه از تب داغ غـمـت ولی بـا کـربــلا و کـوفــه بــرابـر نمی شود زینب کنار نیزه کشید آه سـرد و گفت: سالار من که یک تن بی سر نمی شود دیگر تـمـام قـامـت زیـنب خـمـیـده بود از بسکه روی نیـزه سر لاله دیـده بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
گـفـتـنـد بـي بـديـلـي و ديـديـم بـرتـري از هرچه گـفـتـه اند و شنـيـديم بهـتري خُلق و جمال و خوي و خصالت محمّديست آيــيــنــۀ تــمــام نــمــاي پــيــمــبــري استـاد رزم توست عــلـي شــاه لافـتـي آموزگــار قـاسـم و عـبـاس و اکـبــري هم در زمان صلح، و هم روز جنگ و رزم در هر دو حال، باز امامي و رهـبري کــوريِ چـشــم طايفه ابـتـر و حـسـود تو اولين پــيـالــه صـهـبــاي کـوثــري با ديدن تو چــشــم همه مـات مي شود زهرا پس از تو مادر سادات مي شود ما کـيـسـتـيـم ســائـل دسـت کــريــم تو ما کـيـسـتـيـم ريــزه خـوران قــديـم تو تو ســفــره دار سـفـرۀ ماه ضـيـافـتــي ما مـيـهــمــان دائـم خــوان نــعــيــم تو دشـنــام دادهانـد و تو اکــرام کــرده اي بي انـتـهـاست رأفـت قـلـب رحــيــم تو تو ســايــۀ سرِ هــمــۀ عــالــمــي ولي بي زائر است و سايـه ندارد حــريم تو حتي نوادگــان تو صاحب حــرم شدنـد جانم فــداي حـضـرت عبدالـعـظـيـم تو بر ما کــرم نما که گــدائـيــم، يا کريـم ما يــاکـريــمِ بـام شـمـائـيـم، يا کــريـم تا آفــتــاب روز جــمــل آشــکــار شـد تيغ حـسـن بُرنده تر از ذوالـفــقــار شد سربند يا عــلي به سرش بست مجـتبي با ذکر فـاطمه به روي زين ســوار شد فريــاد زد اَنَا بنُ عــلـي فــاتــح حُـنـين فريـادِ يـک سـپــاه، فــرار الـفــرار شد با هـيـبـتـي تمــام به اسبـش نـهـيب زد يک لشکر از يسار و يمين، تار و مار شد تيغي به دست و پاي شتر زد که ناگهان فتنه گر جمل به زمين خورد و خـوار شد فــرزنــد آفــتــاب، بـجـز اين نمي شود شــاگــرد بــوتــراب بجز اين نمي شود اي آفـتــابِ روشـنِ شـبـهـاي فـاطـمــه گيسو کمند خوش قد و بالاي فـاطـمــه تو آمــدي و حــيــدر کــرار شــد پــدر خنده نشست بر روي لـبـهـاي فـاطـمه دُردانـۀ نــبــي، پـســر ارشــد عــلـــي عشق حسين، يوسف زيـبـاي فــاطـمـه اي هــمــره هـمـيـشـگـيِ مــادر و پدر تنها توئي، تو مـحـرم غـمـهاي فـاطمه با ما بگو چه کرد عــدو بـين کوچه ها شـيـواتـريـن جــواب مـعـمـاي فـاطـمه دستي ميان کوچه غرور تو را شکست نامرد بي هوا زد و مادر زمين نشست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
سروده دل غزلي را به رنگ چشمانت به رنگ آبي رنگـيـن كـمـان رضوانت دراين سپـيـده دمانِ بهـار پـرور عـشـق نـشـسـتـه مـرغ خـيـالـم درون ايـوانـت چه نغمه هاي لطيفي به گوش جانم خورد بـبـين كه بـلـبل طبعم شده غزل خوانت ضريح دست كريمت به رنگ سبز سخا هزار حــاتــم طايـي فـقـيــر احـسـانـت به اين كوير نيازي كه پيش راه شماست دوبــاره جـان بـده با چند قطره بارانت رسـيـده نـيـمـۀ ماه ضـيـافـت و هـمگي به دور سـفـرۀ فـضـلـت شـديـم مهمانت امــيــر کـشـور دل، پـادشــاه آيــنــه هـا كـنـار كــاخ تو جـبـريـل گشته دربـانت ميان بـازي چـوگـان عشق دست تــوأم بزن هر آنچه كه خواهي به گوي ميدانت چقدر سجده به جا آوري! امام خـشـوع خــداي عزّ و جل گـشـته مات عـرفانت وضو گرفتي و از ترس حق تنت لرزيد هزار عـابـد و عــارف شدند حـيـرانـت تـمـامي گره هايي كه خـورده در كـارم دوبــاره بــاز شود با نـسـيــم دسـتـانـت غــروب يـاس كـبـود مـديـنــه را ديدي فداي موي سپيد و دو چــشــم گـريـانت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
در ساحل زیبای دو دریاست ظهـورت ای هر دو جهان مست تو و ساغر نورت افطارِ علی بوسهای از جام دو چـشمت کوثر سر ذوق آمده از مستی و شورت با پای پـیـاده نـرو ای قـبـلـه! تو بنـشین تا کعبه سـراسـیـمه بیاید به حـضـورت در کوچه، دلِ مردۀ من منـتـظر توست تا زنده شود رقص کنان، وقت عبورت از دست تو نان داشت عجب عطر عجیبی این شعلۀ عشق است مگر زیر تنورت چون لوح و قلم مستم و صد بار نوشتم: دلــدادۀ آقــــای جـــوانــان بــهــشــتـــم دیـدنـد جـوان گشته و بـاز آمده حـیــدر از مـیـمـنـه تا مـیـسره مبهوت تو لشکر توفانی و چون برگ در اطراف مسیرت از اهل جمل ریخته بر روی زمین سر یک سوی تو ماه آمده یک سوی تو خورشید به به! به شکـوهت وسط این دو بـرادر از آخـرِ صف سـر زده تـیـغ تو به اول از اول صف کشتـه نـگــاه تو به آخــر راضی است علی پس همه اعمال دو عالم با ضـربـت یـوم الـجـمـلـت گشته برابر این نیز هم از برکت دست تو کریم است در طعنۀ آن هر دل بی عشق سهیم است ایـنـگـونه اگر مست ترین مست جهـانم شور حـسـن ابن عـلـی افـتــاده به جـانم جا نیست بنـوشـم، به سرم بـاده بریـزید تا غــرق شراب آیـۀ تـطهـیــر بخـوانـم افـتـادم ازآن رویِ پر از نــور به سجده بند آمد از آن زلـفِ پُـر از تاب؛ زبـانـم خوب است پدر! با تو یتیمی، اگر امشب با دست کـریـمـت بــدهــی لـقـمـۀ نـانم ای ساقی افلاک که خاکی است مزارش ای صاحب صحنی که شراب است غبارش ای گوهر ظاهر شده از قـلـب دو دریـا شـاهـیـن نـشـسـتـه به ســر شانـۀ طاها ای شیر که جنگاوریت رفته به حـیــدر ای ماه که نازک دلیـت رفته به زهــرا ای نـیـمـۀ گـم گـشـتـۀ مــاه رمـضـانها در روشــنــی مــاه تـمــامت شده پـیــدا از روز ازل نور تو در عرش خدا بود تا سـیـر بـیـایـنـد مـلائـک بـه تـمــاشــا آیـیــنـۀ ذاتــی تو و مـعـبــود صـفــاتـی گـشـتـنـد به دور قــد و بـالای تو اسـمـا سلطان کــرم نیست مـگـر نـام تو، آخــر در کوچه فقیری است؛ کجا پس بزند در
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
هـمـدم یــار شدن دیــدۀ تـر مـیـخـواهـد پیر میخانه شدن اشک سحر میـخواهـد عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست قــدم اول این راه جــگــر مـیـخــواهــد بال و پرهای به دور و بر شمع ریخته گفت: بشنود هرکه ز معشوق خـبـر میخواهد هرکه عاشق شده خاکستر او بر باد است عاشق ازخویش کجا رد و اثر میخواهد هنـر آن نیست نـسـوزی به میــان آتش پر زدن در وسط شعـلـه هـنر میخواهد در ره عشق طلا کردن هر خاک سیـاه فقط از گوشۀ چـشـم تو نظر میـخـواهد ظرف آلوده ما در خور صهبای تو نیست این ترک خورده سبو رنگ دگر میخواهد زدن سـکـه سـلـطـانـی عــالــم، تــنــهـا یک سحر از سر کوی تو گذر میخواهد تا زمانی که خـدایـی خــدا پا بر جاست پرچم حسن حسن در همه عالم بالاست در کرمخانه حق سفره به نام حسن است عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است بی حرم شد که بدانند همه مادری است ورنه در زاویه عرش مقـام حسن است بس که آقاست به دنـبـال گــدا می گردد ناز عـشاق کشیدن ز مــرام حسن است دست ما نیست اگر سیـنه زن اربـابـیــم این مسلمانی ایران ز کـلام حـسن است هرکه خونش حسنی شد ز خودی حرف شنید غربت از روز ازل باده جام حسن است حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین هرحسینیه که بر پاست خیام حسن است او چـهــل سال بــلا دیــد بـمـانـد اسلام صبر شیــرازه اصلی قـیـام حـسن است ما گــدائـیــم ولی شاه کــریــمــی داریم هرچه داریم ز تو یــار قـدیــمی داریـم تا خــدا با همه حُـسن خود املایت کرد چون جلالیت خود آیت عـظـمـایت کرد تا که درصورت تو عکس خودش را بکشد همچونان روی نبی این همه زیبایت کرد تا که قرص قمر ماه عــلــی کـامـل شد پرده برداشت ز رخسار و هویدایت کرد تا ثمر داد نهـالی که خــدا کـاشـتــه بود باهمه جلوه تو را شاخه طـوبـایـت کرد ریخت آب و سرمشک از کف هر ساقی رفت بسکه مستانه و مبـهـوت تمـاشایت کرد تا که اثبات شود بر همگان ابتر کیست پـســر ارشــد صـدیـقــۀ کـبـرایـت کرد تاشوی بعد عـلـی مـیـر بنی هـاشـمـیان صاحب صولت و شخصیت طاهایت کرد بسکه ذات احدی خاطر لعلت میخواست شیر نوش از جگر حضرت زهرایت کرد با تو سرچشمه کـوثـر شده زهـرا یاهو کوری خصم تو؛ مادر شده زهـرا یاهو انقـطـاع تو زِ هر ســوز و گدازت پیدا فـاطـمـی بودنت از راز و نـیـازت پیدا سر سجاده تو گوشه ای از عرش خداست سیر عـرفانی ات از حال نـمـازت پیـدا هـر که آمــد به در خــانــۀ تو آقــا شـد هرچه جود و کرم از سفره بازت پیـدا گـریـه دار است چرا زمـزمـۀ قــرآنـت حزن زهراییت از صوت حجازت پیدا آتشی بر جگرت مانده که پنهان کـردی ولی آثارش ازین سوز و گـدازت پیـدا وارث پـیــر مـنـاجــاتی نـخـلـسـتــانــی این هم از نــالــۀ شبـهــای درازت پیدا محـرم مـادری و از سر گیـسـوی سپید درد پـنـهـانی و یک گوشه رازت پـیدا کاش مـهـمـان تو و چـشـم پر آبـت باشم روضه خوان حرم وصحن خرابت باشم روح تـطـهـیـر کجـا وسـوسۀ ناس کجا دلـبـری پــاک کجا خـدعــۀ خنّاس کجا خون دلها وسط تشت به هم می گـفـتـند جگری تشنـه کجا سـوده الـمـاس کـجـا در چهل غمی که جـگــرت را سوزاند ضرب دیوار کجا برگ گل یــاس کجا خانه ای سوخته و دست ز کــار افـتاده ورم دست کـجـا گــردش دسـداس کجا ای کفن پاره شده عـلـقـمـه جایت خـالی بـوسـه تــیــر کـجـا سیـنـۀ عبـاس کجـا داغ عـبـاس چه آورد ســر اهـل حــرم غارت خیـمه کجا جوری اجـنـاس کجـا چون دل سوخـته و جـگـرم می سـوزد تن و تابوت تو را تیر به هـم می دوزد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
ای امـتـداد سـورۀ کـوثـر خـوش آمدی ای روشنای قلب پـیـمـبـر خوش آمدی از مـقـدم تو فـاطـمه مــادر خطاب شد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
حس خوبی ست که امشب به زبان آمده است در تـن عـاطـفـه ام، بـاز تـوان آمده است به چه فرخنده شبی و چه مبارک سحری که درآن عطر خوش خوش نفسان آمده است چه نـشـسـتـی که درِ میـکــده ها باز شده آی مـسـتـان خــدا پـیــر مغـان آمده است بی نـصـیـبـم مــگــذارید ز جــام کــوثــر حال که صحبت مستی به میان آمده است روزه دارانِ شبِ پـانـزدهـم مــژده دهـیـد نـمــکِ ســفــره مــاه رمضـان آمده است سفره تکمیل شد و بزم خـدا کـامـل گشت سـورۀ قــدر شب پــانــزدهم نـازل گشت فصل تنهایی زهرا و عـلی سر شده است شب این شهر چنان روز منور شده است زودتـر از هـمـه مـژده بـه پـیـمـبــر دادند نـوه ات آمده و فـاطـمــه مـادر شده است نمک از روی تو می ریزد و خرمای لبت رطب سـفـره افـطـار پـیـمـبــر شده است طـعـم چـشـمــان بهاری تو ای روح بهار مـیـوۀ نـوبـر هر روزۀ حـیـدر شده است سفره مـاه مـبــارک، بــرکت دارد، لـیک با قــدم های شما با بـرکـت تـر شده است چه اسیر و چه فقیر و چه یـتـیــم آمده اند بـر در خــانــۀ اربــاب کــریــم آمـده انـد پادشاهیِ تو و من نـیــز همان مسـکـیـنی که به جز عشق تو در سیـنـه ندارد دینی قدمت بر سر چـشــمم اگر ای مرد کریم سـحــری هم به کـنـار دل من بـنـشـیـنـی مـسـتـجـاب است دعــای من آلــوده اگـر پــای هر بـرگ دعــا از تو بود، آمیـنـی به صف مـشـتـریـانـت نظـر اندازی، گر ته صف یـوسـف دل باخته را می بیـنـی کوه کن می شوم از شوق شکر خـندهٔ تو آب افـتــاده دهــانــم چـه قــدَر شـیـریـنی ای که بر خـیـل جـوانــان بـهـشـت آقایی اولــیــن ســیــد آل عـــلــی و زهــرایــی حسنی، چون که از احسان خـدا بودی تو مـیــوۀ عــرشــیِ پـیـغـمـبــر ما بـودی تو لـقـب سبــزتــرین نــور بــرازنـدۀ توست قد یک عرش پر از عشق و صفا بودی تو چـنـد بــاری همه دارایی خود بـخـشـیدی از ازل در کــرم، انـگـشـت نما بودی تو شـبـی افـطـار بـیـا خانـۀ ما مـهـمان باش چون که هـمـسـفــرۀ بزم فـقــرا بودی تو اهــل این خــاک نـبــودی و نگـفـتـی آخر مــرد خــاکــی زمین اهل کجـا بودی تو؟ مــاورای هــمــه افــکــار نــگــاه تو بُـود آخــر عـــرش خــــدا، اول راه تــو بــود گــاه سـوگـنــد خــدا گشتی و انجیر شدی گــاه با آیــۀ طـفـلـیـن تو تـفـسـیــر شــدی گــاه با صـلــح زدی در دل دشـمـن، تنها گاه در جنگ جمل دست به شمشیر شدی زانو از غم به بغل گیری و سر بر زانـو به گــمــانــم دگر از زندگـیـت سیر شدی آه، آقــای غــریــبــم چــه بــه روزت آمد چه شد آخر که تو در کودکیت پیر شدی؟ قاب شد در نـگـهـت چهره یــاس نـیــلـی زده چـشـمـان تـو را بــرق شدید سیـلــی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
دلم از وحی نگــاه تو مسلمان شده است خــم ابــروی شـما آیـۀ قـرآن شده است من غزل از تو نگویم که کمیتم لنگ است از کرامات تو دعبل شدن آسان شده است تـار گـیـسـوی تو مانند ضـریحی تا اوج که شـفـا خانـۀ دلهـای پریشان شده است اسم اعظم که بر انگشتری ات هست نگین هر که آموخته یکباره سلیمان شده است پس کرامات تو تا هست چه غم وقتی که کافری از سر لطف تومسلمان شده است من که یک عمر مسلمان تو هستم دیگر عجبی نیست بگویید که سلمان شده است یک نـفــر آمده ایـنـجــا به امـیــد کرمت یک نفر آمده و دست به دامان شده است پــدرت گـفـت بـیــایــیــم در خــانـۀ تـان سائل این بار سفارش شده مهمان شده است من چرا سـائـل این در نـشــوم وقـتی که مهر تو شامل سگهای بیـابـان شده است ما هـمـه ریــزه خور ایل و تبارت هستیم لاجرم روزی ما سفرۀ خوبان شده است این فقط گوشه ای ازمهر دوچشمان شماست سید ری هم اگـر راهی ایران شده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
ما را غــلام کــوی حـسـن آفـریــده اند مبـهـوت و مـات روی حسن آفـریده اند ما را پـیـالـه نـوش شرابش رقــم زدند مست از خم و سبـوی حسن آفـریده اند خورشید را به این همه نقش و نگارها از طلعـت نـکــوی حــســن آفـریده اند روشن ز نور روی مهش گشته روزها شب را اســیــر مـوی حسن آفـریده اند آری ز مقدمش همه جا بوی گل گرفت گل را ز رنگ و بوی حسن آفـریده اند از انبیاء و اولیا همه را صف به صف ببین مدهوش خُـلـق و خوی حسن آفریده اند مـیـل نــگــاه هر چه گــدایـان شهر را ولله سـمـت و ســوی حـسن آفـریده انـد
: امتیاز
|